حس من و تو

 

تا اطلاع  ثانوی به روز نمیشه

 

+نوشته شده در یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:,ساعت15:1توسط علی و مریم | |

 

 خدای من : کمـــــــکم کن

علی جان برا سه تا پست اخیر ممنون

قالبی که گذاشته بودی هم خیلی قشنگ بود ولی نظرات کامل قرار نمیگرفتن برا همون عوضش کردم... البته با اجازه ی شما

+نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:,ساعت19:44توسط علی و مریم | |

نگـــــــران نباش،

" حــــال مـــن خـــــوب اســت " بــزرگ شـــده ام ...

دیگر آنقــدر کــوچک نیستـم که در دلـــتنگی هـــایم گم شــوم!

آمـوختــه ام،

که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش" زندگیست "

...آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای " نبــودنـت " تنگ نشـــود . . .

راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خــــــــوب یاد گـــرفتــه ام ...

" حــــال مـــن خـــــــوب اســت " ...خــــــوبِ خــــوب!!

+نوشته شده در سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,ساعت15:6توسط علی و مریم | |

 بعضی ها را هرچقدر هـم که بخواهی ؛

“تمام” نمی شوند ….

همش به آغوششان بدهکار میمانی !

حضورشان”گـرم” است ؛ سکوتشان خالی میکند دل ِآدم را …

آرامش ِ صدایشان را کم می آوری !

هر دم هر لحظه “کم” می آوریشان …

آخ که چقدر کم دارمت ….

 

+نوشته شده در سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,ساعت15:1توسط علی و مریم | |

♥♥♥
♥♥♥♥♥
♥ چه شد در من ؟♥
♥نمیدانم♥
♥فقط دیدم پریشانم♥
♥فقط یک لحظه فهمیدم♥
♥که خیلی دوستت دارم♥
♥♥♥♥♥
♥♥♥

+نوشته شده در سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,ساعت14:42توسط علی و مریم | |

امیرالمومنین (علیه السلام) :

ای مالک, اگر دیدی کسی در آخر شب مشغول گناه است

روز بعد , به چشم یک گناهکار به او نگاه نکن .

شاید اول صبح توبــــــــــــه کرده باشد.

*****

  *السلام علیک یا ابا عبدلله الحسین*

 ../upload/1/0.125264001307176266_parsnaz_ir.jpg

خدایا شکر آقاجون

بازم محرمت رو دیدم

+نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391برچسب:,ساعت12:58توسط علی و مریم | |

 

" ایمیلی که با خوندنش اشکام خود به خود سرازیر می شدن"

 " فرستنده عشقم:علی "


    آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم

    آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی

بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است
 
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
 
بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت
 
خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
 
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
 
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
 
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
 
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
 
آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را
 
میدیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود....
 
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام
 
تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود
 
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
 
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را
 
نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
 
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم
 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت22:24توسط علی و مریم | |

 برای عشقم : علی "

اینقدر دلم میخواست : یه بار آنلاین شم ببینم یه عالمه ایمیل و پی ام از "تو " دارم.

اینقدر دلم میخواست : وقتی گوشیمو روشن میکنم یه عالمه اسمس و تماس های از دست رفته از "تو" رو سرم خراب شه.

اینقدر دلم میخواست : مریض شم تو بیمارستان بستری شم ... چشمامو باز کنم ببینم تو با چهره ی نگران بالای سرم وایستادی و میگی : "مریمم خوبی؟؟"

اینقدر دلم میخواست : وقتی چند روز ازم بی خبری ...گوشی خونمون زنگ بخوره ....ببینم خواهرته و تو بس که نگران من شدی ..مجبورش کردی زنگ بزنه سراغمو بگیره.

اینقدر دلم میخواست : وقتی ازت دلخور میشم و قهر میکنم ... توی دانشگاه جلومو بگیری و بگی: "مریم دوست دارم... باور کن". 

اینقدر دلم میخواست : وقتی نیستم . نگرانم بشی بیای درخونمون ...همین که منو دیدی ...خیالت راحت شه ,خوشحال شی و بری.

اینقدر دلم میخواست : وقتی اس میدم بگی : "مریم دلم برای صدات تنگ شده ... زنگ بزنم صداتو بشنوم؟؟ قول میدم زودی قطع کنم".

اینقدردلم میخواست : مامانت زنگ بزنه خونمون بگه :" پسرم منو دیوونه کرده بس که از تو , توی خونمون حرف میزنه ... زنگ زدم بهت بگم قدرشو بدون ...خیلی میخوادت."

اینقدر دلم میخواست : بهم بگی "مریم دوست داشتن تو برام یه دنیا ارزش داره و من همین که بدونم تو دوسمداری و همیشه باهامی برام کافیه و هیچ غمی ندارم".

اینقدر دلم میخواست : وقتی بهت میگم "علی از فلان کار یا فلان جا خوشم نمیاد" بگی " باشه عزیز... ولی فقط بخاطر تو انجام نمیدم یا نمیرم".(آخ که من عاشق این فقط به خاطر تو گفتنام) 

اینقدر دلم میخواست : وقتی ناراحتم و غصه دارم بگی" مریم ما همدیگرو داریم ... باهم دیگه مشکلاتمون رو حل میکنیم".

اینقدر دلم میخواست : موقع انتخاب واحد مجبورم کنی درسایی که باهمیم رو بردارم و بگی " مریم کلاسایی که تو نیستی برام خسته کننده س ...دوست ندارم برم".

اینقدر دلم میخواست : بگی "مریم دیشب دلم بد جوری بهونه ی نبودنتو میگرفت ... سر نماز کلی دعا کردم و اشک ریختم تا خدا این عشق پاک رو بی جواب نذاره و تو رو بهم بده ".

دلم خیلی چیزا میخواد ...چیزایی که به ظاهر کوچیکه ولی با شنیدنیش میفهمی یکی تو رو به خاطر خودت دوست داره .حتی اگه تو دوسش نداشته باشی ... چیزایی که برات از صد تا کادو و هدیه ی گرون قیمت بارزشتره چون با شنیدنش به با ارزش بودنت پی می بری... میفهمی یکی هست که تو براش مهمی و اون موقع است که به مهم بودن خودت افتخار میکنی.

 

+نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,ساعت14:36توسط علی و مریم | |

 عشقم : برای همه ی اذیت کردنام ...غر زدنام ...بهونه گرفتنام ...برای همه ی بدی هام ازت معذرت میخوام.

نفسم :  اینو بدون هیچ وقت ازقصد حرفی نزدم که برنجی ... اگه حرفی میزنم بزار به پای دل تنگ بودنم ... بزار به پای بد بودنم و ببخشم.

علی جان : تو عشق منی ... زندگی منی ... نمیدونی وقتی باهام حرف میزنی چقدر آروم میشم ... همه ی غصه هامو فراموش میکنم ... دلم میخواد همیشه پیشم باشی ... همدمم باشی ... بهم حق بده دلخور بشم از اینکه کم برای بودنه با من وقت بزاری ...

علی جانم من به تو و عشقت ایمان دارم ... باورم کن ... عزیزم هیچ وقت تنهام نذار !!(بخدا همشو رو از ته دل گفتما)

دوستت دارم تنها عشقم

+نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,ساعت21:57توسط علی و مریم | |

سالروز آشناییمون مبارک عزیزدلم

"یک لحظه دلم خواست صدایت بکنم

یادی ز وجود با صفایت بکنم

آشوب دلم به من چنین فرمان داد

در سجده بیفتم و دعایت بکنم"

یادش بخیر چه زود گذشت

دوسال پیش این اولین اسمسی بود که من بهت دادم

 

* بعدا نوشت : روز چهارشنبه برام یه روز پر از استرس بود ... جدی از بس فکرمیکردم که امروز چی میشه و چه جوری تموم میشه که مچ دستم درد گرفته بود بس که میترسیدم و جوش میزدم

ولی خوب خدارو شکر همه چی خوب بود ... وقتی بهت زنگ زدم  و گفتی جایی کار داری و دیرت میشه و نمیتونی بیای,دلم گرفت ولی قربون دلت بشم که زود نظرتو عوض کردی و  گفتی میای

وقتی دیدمت دلم میخواست زمان رو همون جا نگه دارم و بپرم تو بغلت  و یه عالمه ب و س ت کنم

ولی خوب به دلایل امنیتی دیدارمون چند لحظه بیشتر نبود ... و بعد ازاینکه هدیه ای که برات گرفته بودمو دادم خواستم برم ... با تعجب گفتی کجا؟؟؟ (الهی قربون حرف زدنت بشم من جیگرم) خیلی خوشم اومد ...

هیچ وقت اون روز یادم نمیره ...چهره ی مهربونت همش جلو چشمه.... میگما: علی ما اگه پیش هم باشیم مطمئنم هیچ کدوم از این بحثایی که الان ازهم دوریمو نمی کنیم ... چون همه بحث کردنامون درباره دور بودنمون از همه و دل تنگ بودنمونه ... من مطمئنم کنار هم خیلی خوشبخت میشیم

 دوست داشتم خاطره ی اون روز رو بنویسم تا هر وقت میخونمش چهره ی معصومت یادم بیفته ..."بابا معصــــــــوم"

علی من: دلم میخواست باهم عکس دونفره میداشتیم ... میذاشتم تو این پست و براش رمز میذاشتم و هی همه کامنت میذاشتن :"لطفا به منم رمز بده"

علی جونم ما خدا رو داریم ... همدیگرو داریم ... ایشالله میرسه که یه روز پیش هم باشیم و از باهم بودنمون لذت ببریم.خدا خیلی بزرگه علی... زمان همه چیزو حل میکنه... من دلم روشنه دردت به جونم

+نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,ساعت21:6توسط علی و مریم | |

گاهی دلت میخواد همه بغض هات از توی نگاهت خونده بشن ...

میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...

اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!

اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سردمیگی: نه،هیچی

 

کاش معنی سکوتم رو می فهمیدی

دیشب خیلی دلم برات تنگ شده بود ... هرکار میکردم خوب نمیشدم... دیگه نمیدونم با چی خودمو سرگرم کنم تا کمتر بی توجهی هاتو ببینم ... آخرش بغضم ترکیدو کلی با مامانم حرف زدمو گفتم : دلم براش تنگ شده ...دیگه نمیدونم با دلم چیکار کنم

مامانم الهی دورت بگردم که به همه ی حرفام گوش دادی و برا بی کسی دخترت اشک ریختی ... فدات بشم که اینقدر مهربونی ....

 

+نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,ساعت16:14توسط علی و مریم | |

وقتی برای کســــــی مهم باشی ...

آن شخص همیشـــــــه راهی برای وقت گذاشتن با تو خواهد یافت:

نه بهــــانه ای

نه دروغی 

نه شکست عهدی

هیچ چیز

+نوشته شده در شنبه 20 آبان 1391برچسب:,ساعت17:5توسط علی و مریم | |

یه وقتایی دلــــــــــــــــت میخواد ...
 
یکی از پشت ســـــر چشاتو بگیر و بگــــه:
 
اگه گفتی من کیـــــــم؟؟؟

 


+نوشته شده در شنبه 20 آبان 1391برچسب:,ساعت16:18توسط علی و مریم | |

 خدا چقدر دلم گرفته ... این اشکا هم که امون مو بریدن...نمیخواستم از دل تنگیام بنویسم . که مبادا عشقم ... همه وجودم یه ذره ناراحت شه ... و غصه بخوره... ولی دیگه نتونستم طاقت بیارم...آخ خدا چی میشد منم میتونستم مث همه ی آدما ...مث همه ی اونایی که عاشقن و از عشقشون دورن ...گوشی رو بردارمو بدون هیچ ترس و دل هوره ای بهش زنگ بزنمو تا میتونم براش اشک بریزمو از دل تنگیامو غصه هام بگم ...از دردایی که هیچ وقت به زبون نیاوردم تا کسی دلش به حالم نسوزه...تا مبادا علیمو ناراحت کنم...ولی دیگه خستم..از همه چی...

* بابام نقطه ضعفم دستش اومده یعنی هم بابام هم داداشم میدونن من زندگیم به درس و دانشگام بنده...تا میام یه حرفی بزنم بابام میگه اگه گذاشتم بری دانشگاه... اگه این کامپیوترتو جمع نکردم...خدایا خسته شدم... خسته... کی باشه درسم تموم شه و راحت شم از این همه تهدیدای الکی و غرزدنای بابام... هیچ وقت دوست نداشتم این جور حرفا رو به علی بزنم تا پیش خودش فکرنکنه بابام آدمه بدیه ... و ذهنیتش دربارش عوض شه ...کاش بابای منم یکم منطقی بود و الکی همه چی رو بهم ربط نمیداد... 

* آخه مادره من تو که هم دختر  داشتی وهم پسر دیگه منو چرا به این دنیا آوردی...

          خدایا : به خدا قسم خستم 

                                                

+نوشته شده در پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,ساعت16:6توسط علی و مریم | |

 دوست دارم علی من

 

+نوشته شده در سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:,ساعت20:51توسط علی و مریم | |

 نفسم عیدت مبارک

کی باشه این عیدارو پیش هم باشیم و تو به من عیدی بدی

 

 

+نوشته شده در شنبه 13 آبان 1391برچسب:,ساعت22:6توسط علی و مریم | |

 الهی قربونت بشم من علی جونم ... مرسی یکی یکدونه ی من

+نوشته شده در پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:,ساعت15:54توسط علی و مریم | |

 

+نوشته شده در پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:,ساعت15:16توسط علی و مریم | |

 راستشو بگم تا چند وقت پیش تقریبا هفت هشت ماهه پیش , مردد بودم همش تو فکر این بودم که نکنه عشقی که ازش حرف میزنیم , عشق واقعی نیست و از روی هوس یا عادته که باهمیم... ولی الان دیگه مطمئن شدم اینجوری نیست و عشقی که بین ماست پاک پاکه... با وجود این همه دوری و سختی بازهم باهمیم

علی جونم : ما فقط همدیگرو داریم ... پس نباید مشکلات پیش پا افتاده و حرفای بقیه ذره ای از محبتی که بین مون هست رو کم کنه... نگو درکت نمیکنم ... به جان خودم میفهممت گلم ...

فقط یه گله ازت دارم  تازگیا بهونه گیر شدی ها عصبی شدی خودتم فهمیدی؟؟؟؟  تا یه حرفی میزنم زودی ناراحت میشی و بهت بر میخوره ... عزیزدلم میدونم منم خیلی بد شدم و همش بهونه ی نبودنت رو میگیرم

 

عشق چیز عجیبی نیست 

عزیز دلم ! همین است که تو دلت بگیرد و من نفسم !

علی جان خسته نباشی مرد من

تا وقتی زنده ام و نفس میکشم عاشقتم همه ی زندگیم

 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:,ساعت12:43توسط علی و مریم | |

 

       *  خدایا به دادم برس *

 

+نوشته شده در چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,ساعت22:31توسط علی و مریم | |

سکوت همیشه نشانه ی رضایت نیست

شاید...

کسی  دارد پشت یک بغض

خفه می شود

 

*** چقدر نسبت بهم بی مهر شدی... حتی به آیدیم پی ام هم نمیدی ... خداکنه همین طور که میگی باشه و فقط سرت شلوغ باشه علی یه سوال : اگه هنوزم موقعیتمون مثل قبل بود ... تو بازم  صبح تا شب و شب تا صبح به من اسمس میدادی؟؟؟

خداجونم خیلی بهت احتیاج دارم ... خواهش میکنم تنهام نذار

+نوشته شده در سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,ساعت19:58توسط علی و مریم | |

دلم میخواد برات بنویسم ... از این چند روز دوری بگم که برام هر لحظه ش مثل یه ساعت گذشت ... یادته روزای اول آشناییمون میگفتیم : چرا ما نمیتونیم با هم قهر کنیم؟... الانم بعد دوسال هنوز مث قدیمیم ... این خوبه مگه نه علی ؟

این یعنی هنوزم مث سابق عاشق همیم ... دیروز گفتی از یه اتفاقاتی که توی گذشتمون بوده ناراحتی...خوشحالم که اینجوری فکرمیکنی ... خوشحالم که به باهم بودنمون فکرمیکنی.

یه روز آبجیت بهم گفت:اینو بدون علی آدمه بی وفایی نیست ... الان دیگه بهم ثابت شده که نیستی ... بهم گفت داداش من آدم خوش گذرونی هم نیست...راست میگفت... آخه با وجود این همه سختی و دوری ما هنوز به باهم بودن فکرمیکنیم... خودمونیم چقدر ازت تعریف کرده ها...خوب تعریفم داشتی گلم

نفسم ببخش که بعضی وقتا درکت نمیکنم و ناراحتت میکنم ... خوب منم دلم میخواد پیشم باشی

 ولی ما خدا رو داریم ... مگه نه دردت به جونم؟

علی دلم روشنه ... میدونم یه روزی میرسه که همه ی این سختی ها و دلتنگی ها تموم میشه و من و تو کنارهمیم... خدا جواب این عشق پاکو میده مطمئن باش...فقط باید از خودش بخوایم کمکمون کنه

خدارو شکرمیکنم که همه چی خوبه... خیلی دوستت دارم علی ... بیشتر از قبل

( قدرمو بدون دختره به این خوبی کجا میتونستی پیدا کنی )

+نوشته شده در دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:,ساعت13:56توسط علی و مریم | |

مریم فدای تو:

 علی جان دوستت دارم مهربونم

حرفهای زیادی بلد نیستم . . .
من تنها چشمان تو را دیدم و گوشه ای از لبخندت
که حرفهایم را دزدید
از عشق چیزی نمی دانم
اما دوستت دارم . . . کودکانه تر از آنچه فکر کنی

 

دوست داشتنت

گنـــــــــــــاه باشد
یا اشتــــباه
گناه می کنم ، تـــــو را
حتــــــی به اشتباه …..!

چه جوری بگم دوستت دارم تا باورم کنی؟؟؟ 

+نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:,ساعت13:15توسط علی و مریم | |

 

 عاشقتم مریم جونم  ببخش

 

+نوشته شده در دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت20:33توسط علی و مریم | |

 خدایا کمکم کن

خدای مهربونم....همدمم...کمکم کن...مث همه ی وقتایی که بودنتو کنارم حس میکنم...

خدای من :فقط تو می دونی تو دلم چی میگذره...کمکم کن تا همه ی بدی هامو جبران کنم...

همه ی اون روزایی که فراموشت کردم و برای جبران اومدم پیشت و بازهم خطا کردم...

وقتی یادم میاد که چقدر دلتو شکستم از خودم متنفر میشم...

میدونم خیلـــــــــــی بدم

باورکن نمیخوام بد باشم ... گذشته رو که یادم میاد اون روزایی که از یادت غفلت کردم...

وای خداجونم ... من چه کردم با دلت؟؟!!

شرمندتم خدا ... ببخشم

محبوبم : خواهش میکنم منو به حال خودم رها نکن

*الهی العفو*

 

+نوشته شده در دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت19:9توسط علی و مریم | |

دیروز حالم خیلی بد بود نمیتونستم پشت سیستم بشینم...ممنـــــــــــــــــــــــون که نوشتی...

+نوشته شده در دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت10:49توسط علی و مریم | |


ترس، ترسم از دست تو بوده

برای خواستن عشقم

نیاد اون روزی که دیره

واسه داشتن عشقم نیاد


ترس، ترسم از اینه که روزی من به یاد تو نباشم

دیگه دلسرد بشم از تو برمو با تو نباشم


ترس من اینه که روزی

روی قولم پا بزارم

واسه بدبینی و حرفات

تو رو تنها بزارم

ترس من از خنده های

تلخ و بی روح لب توست

کاش بدونی دل تنهام

گمشده تو این شب تو


ترس، ترسم اینه دیر بفهمی

عشق پاک،  تو نگاهم دیگه آرزوم نباشه

بمونیم همیشه با هم


 

 

+نوشته شده در یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:,ساعت22:45توسط علی و مریم | |

چه رسم جالبی است!!!

محبتت را می گذارند پای احتیاجت...

صداقتت را می گذارند پای سادگیت...

سکوتت را می گذراند پای نفهمیت ...

نگرانیت را می گذارند پای تنهاییت ...

و آن قدر تکرار میکنند که خودت هم باورت میشود که تنهایی و بی کس و محتاج !!!

+نوشته شده در شنبه 22 مهر 1391برچسب:,ساعت19:27توسط علی و مریم | |

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com تمام خنده هایم  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد، تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com اما شبها.. تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com وای از شبها...! تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com هوای آغوشت دیوانه ام میکند، تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com و من در اشک غرق می شوم...! تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت15:7توسط علی و مریم | |

خدایا ببخشم ... دیشب یه اشتباه خیلی بزرگ کردم... تا الان یه لحظه از فکر حرفام بیرون نیومدم... هرچی با خودم کلنجار میرم میبینم واقعا بدم...خداجونم ازت معذرت میخوام.... منو ببخش... میدونم اشتباه کردم... دیشب از ناراحتی حرفام خوابم نمیبرد هرچند میدونم بنده ی خیلی بدی ام برات... و دیگه خسته شدی از اینکه من اینقدر بدم ...ولی قول میدم دیگه تکرار نشه...خدایا توبــــــــــــــــــــه

هنوز هم از تمام کارهای دنیا

دل بستن به تو

بیشتر به دلم می چسبد.

 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت11:51توسط علی و مریم | |